عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان ز آنک تو خوردهای بده چند عتاب و گفت و گو گفت شرارهای از آن گر ببری سوی دهان حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد آنک نیازمودیش راز مگو به پیش او پ. ن . روزگار دیگری بر من شروع شد منبع
درباره این سایت